آنچه بود و هست
[به مناسبت سیاهکل (19 بهمن) و قیام تودهای (22 بهمن 57)]
شرح کارکردهای نظام فعلی و گذشته کار دشواری نیست. رو است و صدمات وارده به میلیونها انسان قابل کتمان و تحریف شدنی نیست. اسناد زیاد است و بعضاً قربانیان و بازماندگان دو نظام هم بخشی از سند و تاریخِ زنده سرکوبگران ایران هستند. تلاشِ بسیار فراوانی از سوی نظام فعلی و وارثین نظام گذشته پیرامون محترم شمردن به حقوق پایهای زنان و دختران، کارگران و زحمتکشان صورت میگیرد، امّا همۀ آنها یاوهگویی و در مخالفت با حقیقت است. بههرحال بهدوراز آنچه از زبان و دمودستگاههای سران حکومتهای فاسد و مدافعین سیستم امپریالیستی ایران به بیرون رله میشود، آن است که تاریخِ جنبشِ کمونیستی – تودهای از آغاز تابهحال، پُر از خبرگی و آزمونها، فرازوفرودها، پسرفت و پیشرفتهاست.
دو اجتماعِ سیاسی – اعتراضیِ متفاوت از هم [داخل و خارج]
محرز است ما با دو اجتماعِ سیاسیِ متضاد از هم روبرو هستیم. داخل مضمون خود را دارد و خارج [رویهمرفته] سخنگو و برازندهٔ انتقال حقیقت داخل در محیط خودی نیست. درهرصورت آنچه مهم است جایگاهِ اعتراضات هزاران زن و دختر، دانشجو و دانشآموز و دیگر تودههای ستمدیده علیه سردمداران رژیم جمهوری اسلامی است. علاوه بر اینها اهمیت قضیه در آن است که بیش از دو ماه علیرغم تلاش پیوسته عناصر و تجمعات وابسته به سرمایه در خارج از کشور، تحرکات [داخل] همچنان پردوام، سرزنده، بانشاط و با طرح مطالبات سیاسی – دمکراتیک در پیش است.
جامعهٔ اعتراضی و مبحثِ رهبری
[نیز نظری کوتاه به نظر حمید تقوائی و اشرف دهقانی]
بازشناسی موقعیت جامعه و رهبری میتواند مفید واقع شود و چشماندازهای روشنتری را ترسیم کند؛ شوربختانه مدتِ طولانی است مفهوم و جایگاه تحرکِ کمونیستی و اعتراضات تودهای جابهجاشده است. زمانی نیرو و سازمانِ کمونیستی موتور و نیروی محرکه اعتراضات کارگری و تودهای بود و چند دههای است مشوق «چپِ» خارج از کشور، جنبشهای اعتراضی داخل شده است. به دنبال جستار، باطل سازی آنچه هفت و هشت هفته سرتاسر جامعه را فراگرفته است، نیست، بلکه دریافتِ کمونیستی بهمنظور برونرفت از ستمگری حاکم است. در هر حال نهتنها جامعهٔ ایران بسا که تمامی جامعههای طبقاتی با چنین مقوله [در برههای از تاریخِ مبارزاتی – اعتراضی] روبرو خواهند شد و راه گریزی برای حاکمانِ زورگو و سودجو نیست. با این توضیح که جبرِ و آزار سیاسی – اقتصادی آنقدر بالا و بیرحمانه است که مجالی برای سکوت، در خود بودن و تمکین در برابر بیعدالتیها و نابرابریها نمیگذارد.
افقِ خیابانها
خیابان در جامعهٔ طبقاتی سرنوشتساز است. تعیین و تکلیف ماندنِ [حکومتمداران و دولتمداران] و رفتن و کندنِ کارگران، زحمتکشان، زنان، دختران، جوانان، دانشجویان و دیگر ستمدیدگان [از مناسبات سرمایهداری] است؛ پس عدمِ حضور و استفاده از فرصتهای اعتراضی، یا فقدان برنامهٔ هدفمند، ندانستنها، کمکاریها و لغزشها، برابر با افزودن به زیانها است.
قتل فجیع مهسا امینی و رزمِ روسری سوزان
جامعهٔ ایران ترکیبی از تعرض، مقاومت و ایستادگیِ زنان، دختران، جوانان و دیگر محرومان علیهٔ حاکمان است. پایانی در طرز عمل خشونتبار حکومتمداران و دولتمداران نسبت به پایهایترین حقوحقوق مردم نیست. در ایران لباسِ دلبخواه جرم محسوب میشود؛ نوع و شکل پوشش مجازات دارد و درخواست به دستمزد نداده شده، عاقبتِ شومی دارد؛ انتخابِ [بعضاً] دُروس تحصیلی اختیاری نیست و خلاصه هرآن چه که با معیار و با قوانین نوشتهٔ شدهٔ حاکمان همطراز نیست، برابر با توهین و تحقیر، سرکوب و از دست دادن هستی است.
«حرف هم عمل است»!
[پیرامونِ سرمقاله پیام فدائی شماره 276]
فهم و بازشناسیِ بُرونرفت از اوضاع کنونی میان عناصر و تجمعات چپ خارج از مرزها، منحیثالمجموع یکسان است. دلیلی در توضیح دوبارهٔ عدم حضور همهٔ آنها [با هر گرایشی] نیست. خودشان معترفاند، به خاطر اینکه بسیار آشکار است. پسازاین و مهمتر جنگ و جدلهای [گاهبهگاه] سیاسیشان هم بر سر اصل موضوع، یعنی چگونگی ارتباط با درون و همراهی با اعتراضات و اعتصابات کارگری و تودهای، نهتنها در اولویت، بسا که در نظرِ درازمدتشان هم گُنجانده نشده است.
فرازهایی از نظرات بیژن هیرمنپور
[بمناسبت چهارمین سالگرد مرگ نابهنگام وی در 31 آگوست]

گاهی وقتها ارائۀ تصویرِ صحیح از فقدانِ و جایگاهِ عناصر، در حوزۀ قلم امری دشوار خواهد بُود. زیراکه اهمیت قضیه نه ناباوری به قبول آن، بلکه پدیداریِ خلاء و اثرگذاری آنها در زندگیِ شخصی – سیاسیِ دیگران است. پس در چنین موقعیتیست که نبُود و مقامشان برجستهتر، و در حقیقت نیازها و کاستیهای شخصی – جمعی عیان میشود. البته در این قسمت هیچ فرد و یا جمعی تکنمونه نیست و دهها فرد و جمع، چه در دنیای شخصی و چه در دنیای سیاست، با چنین پدیده و موضوعی رودررو هستند. بیتردید بیژن هیرمنپور یکی از آنهایی بُود که نبُود وی در میان بعضاً دوستان و نزدیکان محسوس است.
ناتو ابزاری علیۀ هستی و بشریت
جهتِ جهانِ کنونی را بهآسانی میشود در تصمیمات سیاسی و جنگیِ کشورهای عضو ناتو [برهبری امریکا] دید. بهطورقطع خوانشِ همهجانبه از تصمیماتِ [ناتو] ناممکن است، زیراکه بیش از نیمی از آنها در پشت پرده و در دالانهای بسته صورت میگیرد و فقط بخش کوچکی از آنها [و آنهم بعد از عبور از فیلترِ قدرتمداران بینالمللی] به بیرون مخابره میشود. هر ساله تعدادی از حاکمان زورگو در گوشههای متفاوتِ جهان، دُور هم جمع میشوند و نقشه و برنامۀ تخریبِ یکسالۀ خود را پی میریزند؛ برنامۀ یکسالهای که نیاز به صد سال وقت، برای ترمیم آنهاست.
8 تیر 1355، نمادِ جنایتِ نظامِ پهلوی
[بهمناسبت جانباختن حمید اشرف و دیگر یاراناش]

8 تیر 55، تنها یادآورِ جانفشانی چند تن از کمونیستهای عملگرا نیست، بلکه زنده نگهداشتن حافظۀ تاریخی از جنایتیست که نظام پهلوی در حق فرزندان کارگران و زحمتکشان مرتکب شده است؛ زنده نگهداشتن سیاستِ نظامی استکه درپی تداومِ «جزیرۀ ثبات و آرامش» امپریالیستی بُود و بههمین دلیل، تا توانست به دستگیری، شکنجه و اعدامِ کمونیستها، مبارزین، مخالفین و نیز به سرکوبِ اعتراضات کارگری و تودهای پرداخت.
در جزيره سرگردانى (قسمت آخر)
سربلند: خيلی ممنون از بحثهای رفقا كه عمدتاً به ريشهياب گذشته و پيوندشان به امروز برمیگشت. ولی بههرحال آنچه كه امروز روبروی ماست واقعيت تلخ «عدم تاثيرگذاری» بر تحولات امروز است. بياييم بر سر همين بحث جنبش چريكی. شايد وقتش رسيده باشه كه بتوونيم به يكسری پاسخهای روشن، جوابهايی روشن و صحيح داشته باشيم….. آيا خط سياسی كه در گذشته عمل كرد و امروز بههرحال بسياری مدافع آن هستند امروز قادر است نقش خود را بازی كند؟ اگر آری چگونه؟ يا بهتر بگويم چه موانعی بر سر راهش وجود دارد كه بايد با آنها جنگيد.؟ اينكه جمهوری اسلامی بايد سرنگون شود در اين هيچ شكی نيست. اما بحث بر سر چگونگی آن است. آيا مجموعه مباحث رفقای بنيانگذار فدايی امروز میتوانند كمكی در اين راه باشند يا خير؟