آنچه ما کردیم (*)
امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند تعمق بهگذشتۀ خویش میباشیم؛ گذشتهای که با انبانی از ناکردهها و سستیها همراهست. بیش از هر زمان دیگر محتاج آنیم تا بهدانیم خطاهای ما چه بوده است و چه کردیم. وقت تکاندن لباسهای سیاسی غبارآلودمان میباشد. اگر چه میپذیریم مرور به گذشته میتواند راهها را هموار سازد؛ امّا در عمل به شدت با منطقِ بازنگری و بازبینی بیگانه هستیم. همواره بر این باوریم که بی خطائیم و آنچه را که تا کنون انجام دادهایم از بهترینها بُوده است و متأسفانه تنها بر آن حقیقتی صحه میگذاریم که صرفاً از جانب ما بیان شده و میشود. مگر میتوان خود را به آرمان مارکسیست – لنینیستها نزدیک دانست و از متد نقدِ خودی فاصله گرفت؟ نقدی که متضمن همواریهاست.
بیگمان تعهد، صراحت و شجاعت مارکسیستی تنها و تنها در طرح حقایق و ناکردهها نهفته است. رمز پیروزی انقلاب تودهای رابطۀ تنگاتنگ و با واسطهای با رشد کیفی کمونیستها و انقلابیون دارد؛ کمونیستهایی که فارغ از هر گونه منفعتهای حقیرانه و تنگ گروهی به آیندۀ کارگران و محرومان میاندیشدند و مدافعی بالندگی و تحرکات پیشروندۀ سازندگان واقعی تاریخاند. اینجاست که نقد جدی و بیرحمانه میتواند بهکمکمان آید تا از ضعفها و خطاهایمان بهدور شویم؛ اینجاست که سازمانِ مدافعی آرمانهای انقلابی هر دُوره نیازمند عبورِ آگاهانه از چنین روند و پروسهای میباشد؛ نیازمند آن است تا از هر مقطع و دورۀ تاریخی خویش جمعبند ارائه دهد و به سُخنی دیگر بر پویائی خود بیافزاید. بههمین دلیل مرور به گذشته و نقد بدردِ چنین وظایفی میخُورد و بهکارمان میآید و بر بی افقیها غلبه حواهد کرد.
متأسفانه امروزه نیروهای کمونیست موجود در خارج از کشور (**) بدون چشماندازند و کاملاً پویائی خود را از دست دادهاند. غیر مسئولانه دارند بر این امر پای میفشارند که صرفاً آن حقیقتی – در تمام زمینهها – معتبرند که آنان مبلغ آنند. همه به این دردِ دچار شدهاند و همه در پیشبرد انجام وظایفشان، دارند تعلل بهخرج میدهند و دارند بر هزینهها میافزایند. بر این اساس جای دارد تا به سهم و میزان خود، بهجنگ با این نارسائیها و ناکردهها برخیزیم و بهعبارتی دریابیم که علل ناکامیها و پسرفتها در چیست. بیتردید در این میان برخُورد و مرور به نافرجامیِ سیاستها و کارکردهای نیروهای مدافعی قهر انقلابی و آنهم در دُورهها و عرصههای متفاوت بهنوبۀ خود میتواند سنگ محکی باشد بر روشنسازی و تشریح بخشهایی از حقایق ما.
حقیقتاً دهههاست جریان مدافعی تئوری مبارزه مسلحانه بهمانند دیگر جریانات و احزاب کمونیستی، از محیط خویش بهدُور است و کمترین نقش عملیای در روند مبارزاتی کارگران و زحمتکشان به عهده نهدارد. در خارج از کشور تمرکز یافته و به تداوم چنین اوضاعی قانع است. به داخل چشم دوخته و مبلغ ایدهها و روشهای بهغایت انحرافی است. پای به میدان عملی مبارزه نمیگذارد و از پاسخگوئی به «چه باید کرد»ها طفره میرود و به تبع از آنها با سیاست نقد هم هیچگونه قرابتی نهدارد.
حدوداً سی سالیست که از حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی میگذرد و بهموازات آن سی سالیست که نیروی مدافعی قهر انقلابی، به نیروی ندانمکار تبدیل گردیده است. در اینجا قصدم بر آن نیست تا کارنامۀ رژیم جمهوری اسلامی و همچنین بر تحرکات انقلابی کارگران و محرومان و یا بهطور عموم به اوضاع چپ انقلابی اشاراتی داشته باشم، بلکه هدفام بر آن است تا به سهمِ خود روشن سازم که در چند دهۀ گذشته، ما چه کردیم و وظایف خود را چگونه تعریف نمودیم و نیز در شرایط کنونی، سازمانِ مدافعی تئوری قهر انقلابی مبلغ کدام نظر و عمل میباشد.
نگاهی به زندگی سیاسی نیروهای متعقد به تئوری قهر انقلابی – از مقطع 58 تا کنون – این واقعیات را بهعینه در مقابلمان قرار میدهد که آنان علیرغم تمامی تلاشهای شبانهروزیشان در عمل قادر نگردیدند، از فرصتهای بهوجود آمدۀ دوران هرج و مرج سالهای 57 – 60 استفاده را کنند و تودهها و نیروهای خود را برای انجام تحرکات گستردهتر سازمان دهند. اگر چه در این گیر و دار میبایست در بررسی این موضوع، یعنی به خطا رفتن بزرگترین سازمانِ مسلح کمونیستی آنزمان، که باعث شده است، جنبش نوین تازه پا گرفته را به حالت تدافعی سوق دهد و بخش اعظمِ نیروی جوان را، به نیروی بیمصرف و باز دارندۀ جنبشهای انقلابی تبدیل سازد، توجه لازمه کند؛ امّا مضاف بر آن این سئوال را در مقابلمان قرار گیریم آیا نمیتوان بهدُور از آنچه را که غاصبین سازمان انجام دادند، به نقدِ خودی نشست و به تبع از آن نشان داد که مدافعین تئوری قهر انقلابی تا چه اندازه در جهت انطباق تئوری و پراتیک گامهای عملی بر داشتند؟ نیز تا چه اندازه و علیرغم اشراف به باز گشت اختناق در درون جامعه، چه تدارکات لازمهای را در برابر یورشهای ارتجاع سازمان دادند؟
واقعیت این استکه بعد از اعلام تغییر خطمشی بهطور علنی در دُوران قیام توسط سازمان – که بدون شک ریشه در گذشته داشت -، عناصر معتقد به تئوری مبارزۀ مسلحانه گرد هم آمدند و با ارائۀ خطوط کلی از ماهیت امپریالیستی رژیم جمهوری اسلامی، بر شیوههای مبارزاتی گذشته یعنی مبارزه مسلحانه تاکید نمودند و بر این باور بودند که نابودی رژیمهای ارتجاعی و سراپا مسلح در گروِ برپایی جنگهای انقلابی علیۀ ضد انقلاب مسلح، است. بهدُرست بر این امر اصرار داشتند که امپریالیستها طی توافقی در «کنفرانس گوادولوپ»، رژیم جمهوری اسلامی را بر سر کار گماردند تا انقلاب ضد امپریالیستی خلقهای میهنمان را منکوب کنند؛ بر این امر تاکید نمودند که بدون در هم شکستن ارتش امپریالیستی یعنی این حافط بقای سلطۀ سرمایهداران وابسته نمیتوان سخنی از آزادی و رهائی بهمیان آورد؛ تحلیل سیاسی و یا ارزیابیهایی که بهجرأت میتوان گفت امروزه کمتر کسیست به نفی و نقد آن ایدههای کلی بهنشیند. بنابراین سئوال این استکه سازمان حامل چنین گرایش و ارزیابی از قانونمندی حاکم بر جامعهیمان، نیازمند کدام سازماندهی متناسب با آرمانهایاش میبُود؟ سازماندهی که قادر گردد از یکسو ما را یکگام به اهداف تاریخیمان نزدیکتر کند و از سوی دیگر مانعی ضربهپذیری هر چه بیشتر نیروهای درونی گردد.
اگر بهخواهیم منصفانه و فارغ از همۀ تعصبات تئوریک – تشکیلاتی به قضاوتِ خود بهنشینیم، آن استکه، آنچه را که گفتیم در عمل بهکار نهبستیم و از خود تعلل بسیار بزرگی نشان دادیم. متأسفانه نیروی معتقد به تئوری قهر انقلابی نه تنها نهتوانسته است تودهها را حول شعارهای رادیکال خود گرد هم آورد، حتی در بسیج و سازماندهی نیروهای درونی خویش هم غافل ماند و کاملاً به سیاستِ تدافعی غیر فعال روی آورد، «بهغیر از کردستان که میبایست بهطور جداگانه با آن برخورد نمود».
در پرتو چنین واقعیات و بی وظیفهگی عملی و سازماندهی غیر معقول و مناسب از جانب نیروهای کمونیست و بهویژه مدافعین تئوری قهر انقلابی بود که ضد انقلاب توانست خود را باز یابد و قادر گردد ارگانهای سرکوبگرش را بازسازی کند و اینبار یورش وحشیانه و سازمانیافتۀ خود را نه تنها به کمونیستها و مبارزین بلکه به نیروهائی که در مقاطعی نقش جاده صافکن رژیم را ایفاء مینمودند آغاز و گامبهگام حاکمیت ضد خلقی خویش را در اقصا نقاط کشور برقرار نماید. بهواقع سال 60، سال بگیر و بهبندهای فلهای، سال کُشتار و سرکوب مبارزات حقطلبانۀ کارگران و خلقهای ستمدیدۀ ایران بههمراه فرزندانشان بود؛ سالی بود که اکثریت قریب بهاتفاق نیروهای کمونیست و انقلابی، سیاست عقب را انتخاب نمودند و در مدتی بعد و در چارچوبۀ همان ادراک نادُرست از مبارزه در کردستان «مجبور» گردند، به نقاط دور دست و خارج از کشور عزیمت کنند.
در اینبین و حقیقتاً مدت زمانیست که خصلتِ فعالیت جریان معتقد به تئوری قهر انقلابی بهمانند دیگر نیروهای چپ، به فعالیتهای صرفاً نوشتاری خلاصه گردیده است و شاهدیم که روز به روز دامنۀ فعالیتاش محدود و کاسته میشود. بهعبارت واقعیتر باید اذعان نمود که چشمانداز نیروی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه، چشمانداز بازسازی و تغییر نیست. این نیرو بهمانند دهها نیروی موجود در خارج از کشور، بهدلیل عدم حضور در صحن جامعه، به نیروی در خود، ندانمکار و بی افق تبدیل شده است. به اثبات رسیده استکه سیاستها و روشهای کاری آنان در جهت سازندگی و انسجام نیست و حتی نهتوانستهاند و در حقیقت نهخواستهاند علیرغم «پشت جبههای» قلمداد کردن سازمانِ خودی، موقعیت کنونی خویش را باز تعریف و با شفافیت هر چه تمامتر به دنیای بیرونی اعلام کنند.
با این اوصاف سازمانیکه در چنین وضعیت اسفبباری قرار گرفته است؛ سازمانی که فاقد پتانسیل و قدرت لازمه بهمنظور حفظ و نگهداری نیروهای چندین دهۀ خود میباشد؛ سازمانیکه خود در بُحران و به بنبست عملی در غلطیده است، و یا سازمانیکه فاقد حداقلِ ارتباط با داخل میباشد و کیلومترها با جنبشهای اعتراضی فاصله گرفته است را، نمیتوان همردیف با سازمان تأثیرگذار، دخالتگر و یا سازمان عمل تعریف کرد. اینجاست که مرز و تفاوتِ بین دو منش و دو تفکر و آنهم آگاهانه از جانب تعدادی مخدوش و حقایق پشت آن وارونه جلوه داده میشود. بنابراین وظیفۀ هر عنصر وفادار به آرمانهای انقلابی است تا به سهم خود این تفاوتها را بر شمارد و روشن سازد که بدونِ اعلانِ تفاوتهای عملی، و به تبع بدون انتخابِ صحیحِ ظرفها و فرمهای سازمانی منطبق با شرایط نمیتوان دین خود را در قبال تفکر و آرمانهای خویش ادا کرد؛ تفکر و آرمانیکه پایههای آن بر صداقت و حقیقتگوئی استوار گردیده است ولی متأسفانه اینروزها دارد از جانب تعدادی وارونه بهدنیای بیرون معرفی میگردد؛ دارد مضمون پراتیک و فعالیتهای در هم کوبنده و مبارزاتی آن رفقا، با مبارزۀ حمایتی و آنهم در خارج از کشور تعریف میگردد؛ دارد جایگاه تئوری قهر انقلابی را بهنادُرستترین شکل ممکنه توضیح داده میشود و دارد سیاست تسلیم به وضع موجود را، بهترین سیاست زمانه تعبیر میکند و منتظر تغییر شرایط است!!!!
بر مبنای چنین حقیقتِ تلخ و با وجود چنین تفکرات نا سالم در صفوف مدافعین تئوری قهر انقلابیست که این موضوع در مقابلمان قرار میگیرد تا فارغ از هر گونه تنگنظریها و تعصبات تشکیلاتی، ضمن انجام فعالیتهای روزمرۀ حمایتی از مبارزات کارگران و زحمتکشان در خارج از کشور، به گذشتۀ خویش و آنهم در عرصههای متفاوت – سیاسی، تئوریک، عملی و تشکیلاتی – نگاهی بیاندازیم و تلاش کنیم در وحلۀ نخست بر ناکردههای خویش واقف گردیم و در ثانی جایگاه دو منش و کارکرد را به روشنیِ هر چه تمامتر بر شماریم. باید بر این امر آگاه گردیم که انتخاب سیاست نقد، بهمعنای نفی بنیانهای فکری نیست، بلکه شناخت از نارسائیها و ضعفهاست. باید بهدانیم که تنها با دُور ریختن روشهای بیروح و دیکته شده استکه میتوان به حقایق دست یافت و به وظیفۀ تاریخی خویش جامۀ عمل پوشاند. در کنار همۀ اینها جا دارد تا روشن کنیمکه تئوری قهر، عمل انقلابی را میطلبد و مبارزۀ حمایتی نیروهای معتقد به قهر انقلابی در خارج از کشور، پاسخگوی عملی جنبشهای اعتراضی، و نیز در خدمت به تئوری مبارزۀ مسلحانه نیست.
در یک کلام میتوان گفت که بر خلاف دیدگاههای رایج و حاکم بر جریانِ مدافعی تئوری مبارزه مسلحانه، کمونیستها تحت هیچ شرایطی در مقابل وضع موجود کرنش نکرده و همواره در تلاشاند تا شرایط و توازن قوای درون جامعه را به نفع تودهها و نیروهای کمونیست و انقلابی تغییر دهند. راهی که رفقای گذشته انتخاب نمودند و در عمل قادر گردیدند تا معادلۀ یکسویه را در هم ریزند.
(*) از آنجا که این نوشته تقریباً چند ماهی بعد از پایان فعالیتهای حدوداً 20 سالهام با «چریکها» – یعنی در سال 1383 – تنظیم گردیده است و تاکنون انتشار بیرونی نهیافته است؛ از آنجا که چارچوبۀ کلی این نوشته از جمله باورهای مرا تشکیل میدهد، تصمیم بر آن گرفتهام تا با حک و اصلاح، آنرا بیرونی کنم.
حقیقتاً قصدم بر آن نبود تا فعالیتهای فعلی – و نه مبارزاتی – خود را با کارنامۀ سیاسی گذشتهام رقم بزنم و آنچه امروزه و بهنادُرست مرسوم میباشد، تعریف کنم. تلاش و باورم بر آن بُود، با حال خود را تعریف کنم و مواردِ مطرح شده از جانب من بهنوبۀ خود، بستری گردد بر روشنسازی هر چه بیشتر اختلافات تئوریک – سیاسی با هواداران تئوری مبارزه مسلحانه در خارج از کشور. امّا متأسفانه طی 5 سالیکه از جدائی من با «چفخا» میگذرد، آنان یعنی این «تنها جریان انقلابی» علیرغم آشنائیشان با نام و نشان من و بهجای برخُورد سازنده و سالم، هزاران اتهام ناروا و ناشایست، از «همکار وزارت اطلاعات»، «عنصر دشمن شاد کن» گرفته تا «کینهتوز»، «غرضورز» و سر آخر «شاگرد تودهایها»، بهمن نسبت دهند که بدون شک آنها را نه تنها نمیتوان در عرف و سنن کمونیستهای راستین آنزمان جا داد، حتی نمیتوان در مفولههای اجتماعی – انسانی گنجاند. این همان سیاست بهغایت غیر اصولی و نهادینه شدۀ نیروهای خارج از کشور استکه میگویند: «هر که با ما نیست بر ماست».
بههرحال بهدُور از آنچه تاکنون این مدعیان تئوری مبارزه مسلحانه و مدافعین «تنها جریان انقلابی» مرا مورد خطاب قرار دادهاند، قصد نمودم در حد و توان خود به نقد چهارچوبهیهای فکری سازمانمان یعنی «چفخا» که بدون شک نقد خودی هم بهحساب آمده، بهپردازم و توضیح دهم که چه کردیم و جامعه نیازمند کدام سیاستهای عملی بُود. همچنین توضیح خواهم داد که چه عملکردهایی باعث شده است تا سازمانِ چند صد نفره، به «خانواده» تبدیل شود؛ توضیح خواهم داد که تصمیم، انگیزه و سیاست محوریمان بر تمرکز در خارج از کشو و قطع فعالیت «صدای چریکها» در منطقه چه بُوده است و عملاً به کدام سیاست در غلطیدیم و در نهایت به کجا ختم شده است.
درهرصورت به سهم خود سعی خواهم کرد در آینده به تمامی موارد اختلاف و علل جدائی خود با «چریکها» که در هنگامۀ انتشار نشریه 19 بهمن صورت گرفته است، اشاراتی داشته باشم و روشن سازم که سازمانِ مدعی تئوری مبارزه مسلحانه و یگانه «جریان انقلابی»، امروز در کجا ایستاده است. باشد تا طرح گفتهها، حقایق و نقد تلنگری باشد بر «وجدان»های بیدار.
(**) بیمناسبت نمیباشد تا به این نکته اشاره کنم که امروزه نظر و ارزیابیام نسبت به جریانات و سازمانهای کمونیستی موجود در خارج از کشور – صرفنظر از هر نوع گرایشی – بهگونهای دیگر تعریف میگردد که با نظر آنزمان من کاملاً متفاوت میباشد. متأسفانه باید اعلام نمود که در شرایط فعلی هیچگونه چشمانداز و نشانههایی از تغییر در درون سازمانها و احزاب خارج از کشور، نمیتوان مشاهده کرد و همه دارند بهدرجات متفاوت، مسیر قهقرایی هر چه بیشتر را طی میکنند.
-
11 جون 2022 در 12:41 ب.ظ.ترسيم خط روشن با مماشات و محافظه كارى (قسمت چهارم) – مبارزان کمونیست
-
10 جون 2022 در 1:00 ب.ظ.ترسيم خط روشن با مماشات و محافظه كارى (قسمت چهارم) | تريبون شما