غارت منابع غنی [گاز، نفت] و فرمانروایی آبراه کشتیرانی، تحت پوشش مبارزه با حماس!
تعرض ادامهدار و مشاهده اجساد و بدنهای خونینِ زنان، کودکان و تودههای محرومِ غزه قابلتصور و درک نیست. جانیان بشریت، آزار و اذیتِ انسانها را از چهار دیوارهای امنیتی – پلیسی، به اماکن پزشکی – عمومی همچون بیمارستانها، خیابانها، محلهها، کوچهها و خانهها کشاندهاند و در استمرار آنها مصر هستند. هیچ منطقِ انسانی یا آرمانِ سیاسیِ مطابق با محترم شمردن به ارزشهای انسانی، از وضعیت حالِ غزه بهغیراز حاکمان جهان کنونی راضی نیست؛
کودکان غزه جنگ را تجربه کردهاند
40 درصد از جمعیت دو میلیون و سیصد هزار نفری غزه را کودکان زیر 14 ساله تشکیل میدهند؛ نسلی که با جنگ زاده شد و تابهحال از آنان هزاران کشته، مجروح و معلول گرفته است.
جنگ غزه و جامعه بینالمللی
بیش از 8 هزار کشته، 150 هزار مجروح و 1 میلیون آواره برآیند جنگ چند هفته در غزه است. هرچند ماجرا فعلی، یعنی ستم و زورگویی به میلیونها انسان دردمند فلسطینی از سوهای متفاوت [دولتهای سرکوبگر و دستههای وابسته بدانان] موضوع تازه نیست و قدمت بیش از 7 دهه دارد. بهر حال خارج از اینکه [اینبار] کدام طرف، نخست ماشه را کشیده است، علل جنگ و تخریب خانه و کاشانه و تلف شدن هزاران نفر، ربط باواسطه به سیاستهای اشغالگرانه دولت اسرائیل و نیز به پیشبرد جنگهای ارتجاعی و ناعادلانه در منطقه خاورمیانه دارد.
جامعهٔ کارگری در اول ماه مه [روز جهانی کارگر]
جامعهٔ کارگری همواره با دو موضوعِ موازاتِ هم، یعنی اعتراض به بیحقوقی و بیعدالتی و نیز تعرض از سوی کارفرمایان، صاحبان تولیدی و ارگانهای حامی طبقهٔ سرمایهداری روبرو است. دو طبقهٔ متضاد از هم هستند و کارگر علیرغم فروش نیروی کارِ بسیار پائین، فاقدِ حقوحقوقِ ابتدایی ازجمله واخواهی و دست از کار کشیدن نسبت به اجحاف و تعرض به دستمایههای خود هست.
درخواست راستها، از راستها
جاروجنجال، گفتمانِ راستها و منشور شش «نخبه» سیاسی بهمنظور «برونرفت» از نظام امپریالیستی حاکم در ایران [تا حدودی] در فضای خارج از مرزها سایه انداخته است. گفتمان و منشورِ «رهایی»ای که مطابق با خواستههای بخشی از راستهای وابسته به سرمایه [آنهم باکم سویی بیشازپیش] در حال انجام است و متعاقباً تدوینکنندگان منشور بر آناند تا از مجرا راستها [یعنی از سوی قدرتمداران بزرگ] جامعهٔ ایران را از شر سردمداران نظام جمهوری اسلامی نجات دهند! اگرچه دلیلِ هیاهوی آنها [از زمان اعتراضات زنان و دختران، جوانان و دیگر تودههای ستمدیده] در خارج از کشور دخالت در دو موضوع دارد؛ اول به فقدانِ نیروی کمونیستی سازمانیافته و انقلابی در درون مربوط و دوّم [مهمتر] تلاش برای به انحراف کشاندن جنبشهای اعتراضی رادیکال برای حفظ سیستم و مناسبات بالاییها است.
آنچه بود و هست
[به مناسبت سیاهکل (19 بهمن) و قیام تودهای (22 بهمن 57)]
شرح کارکردهای نظام فعلی و گذشته کار دشواری نیست. رو است و صدمات وارده به میلیونها انسان قابل کتمان و تحریف شدنی نیست. اسناد زیاد است و بعضاً قربانیان و بازماندگان دو نظام هم بخشی از سند و تاریخِ زنده سرکوبگران ایران هستند. تلاشِ بسیار فراوانی از سوی نظام فعلی و وارثین نظام گذشته پیرامون محترم شمردن به حقوق پایهای زنان و دختران، کارگران و زحمتکشان صورت میگیرد، امّا همۀ آنها یاوهگویی و در مخالفت با حقیقت است. بههرحال بهدوراز آنچه از زبان و دمودستگاههای سران حکومتهای فاسد و مدافعین سیستم امپریالیستی ایران به بیرون رله میشود، آن است که تاریخِ جنبشِ کمونیستی – تودهای از آغاز تابهحال، پُر از خبرگی و آزمونها، فرازوفرودها، پسرفت و پیشرفتهاست.
دو اجتماعِ سیاسی – اعتراضیِ متفاوت از هم [داخل و خارج]
محرز است ما با دو اجتماعِ سیاسیِ متضاد از هم روبرو هستیم. داخل مضمون خود را دارد و خارج [رویهمرفته] سخنگو و برازندهٔ انتقال حقیقت داخل در محیط خودی نیست. درهرصورت آنچه مهم است جایگاهِ اعتراضات هزاران زن و دختر، دانشجو و دانشآموز و دیگر تودههای ستمدیده علیه سردمداران رژیم جمهوری اسلامی است. علاوه بر اینها اهمیت قضیه در آن است که بیش از دو ماه علیرغم تلاش پیوسته عناصر و تجمعات وابسته به سرمایه در خارج از کشور، تحرکات [داخل] همچنان پردوام، سرزنده، بانشاط و با طرح مطالبات سیاسی – دمکراتیک در پیش است.
جامعهٔ اعتراضی و مبحثِ رهبری
[نیز نظری کوتاه به نظر حمید تقوائی و اشرف دهقانی]
بازشناسی موقعیت جامعه و رهبری میتواند مفید واقع شود و چشماندازهای روشنتری را ترسیم کند؛ شوربختانه مدتِ طولانی است مفهوم و جایگاه تحرکِ کمونیستی و اعتراضات تودهای جابهجاشده است. زمانی نیرو و سازمانِ کمونیستی موتور و نیروی محرکه اعتراضات کارگری و تودهای بود و چند دههای است مشوق «چپِ» خارج از کشور، جنبشهای اعتراضی داخل شده است. به دنبال جستار، باطل سازی آنچه هفت و هشت هفته سرتاسر جامعه را فراگرفته است، نیست، بلکه دریافتِ کمونیستی بهمنظور برونرفت از ستمگری حاکم است. در هر حال نهتنها جامعهٔ ایران بسا که تمامی جامعههای طبقاتی با چنین مقوله [در برههای از تاریخِ مبارزاتی – اعتراضی] روبرو خواهند شد و راه گریزی برای حاکمانِ زورگو و سودجو نیست. با این توضیح که جبرِ و آزار سیاسی – اقتصادی آنقدر بالا و بیرحمانه است که مجالی برای سکوت، در خود بودن و تمکین در برابر بیعدالتیها و نابرابریها نمیگذارد.
افقِ خیابانها
خیابان در جامعهٔ طبقاتی سرنوشتساز است. تعیین و تکلیف ماندنِ [حکومتمداران و دولتمداران] و رفتن و کندنِ کارگران، زحمتکشان، زنان، دختران، جوانان، دانشجویان و دیگر ستمدیدگان [از مناسبات سرمایهداری] است؛ پس عدمِ حضور و استفاده از فرصتهای اعتراضی، یا فقدان برنامهٔ هدفمند، ندانستنها، کمکاریها و لغزشها، برابر با افزودن به زیانها است.
قتل فجیع مهسا امینی و رزمِ روسری سوزان
جامعهٔ ایران ترکیبی از تعرض، مقاومت و ایستادگیِ زنان، دختران، جوانان و دیگر محرومان علیهٔ حاکمان است. پایانی در طرز عمل خشونتبار حکومتمداران و دولتمداران نسبت به پایهایترین حقوحقوق مردم نیست. در ایران لباسِ دلبخواه جرم محسوب میشود؛ نوع و شکل پوشش مجازات دارد و درخواست به دستمزد نداده شده، عاقبتِ شومی دارد؛ انتخابِ [بعضاً] دُروس تحصیلی اختیاری نیست و خلاصه هرآن چه که با معیار و با قوانین نوشتهٔ شدهٔ حاکمان همطراز نیست، برابر با توهین و تحقیر، سرکوب و از دست دادن هستی است.